پنجره ۱۵۲

ساخت وبلاگ
سلام! شما هم وبلاگ خودتون رو برای من ارسال کنین! توی کامنتا بازی کنیم! پنجره ۱۵۲...
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snap-shot بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 30 بهمن 1399 ساعت: 6:24

سلام .
امروز می خوام از ... بنویسم فقط . بعضی وقتا برام الهه عشقی و بعضب وقتا دلم می خواد سر به تنت نباشه . بعضی وقتا واسه یه لحظه گره خوردن نگاهمون توی هم دیگه همه دنیارو می دم و بعضی وقتا دلم می خواد چشماتو ببندیو هیچ وقت باز نکنی ، من همیشه همینطور بودم ، تمام فصل های عشق رو‌ توی یه لحظه می تونم حس کنم . چرا با اون حرف می زنی آخه ؟ پس من چی ؟
من ساکت نشستم که تو باهام حرف بزنی .
خواهش می کنم

پنجره ۱۵۲...
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snap-shot بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 7:50

بعدا نوشت : می تونم ازت خواهش کنم برام یه کامنت بزاری ؟ یه کامنت بزار دست و دلم بره برای نوشتن و‌اسمتو کامل بنویس . لطفا ! این یه رازه ... سلام . من بلدم چه جوری با عذاب وجدان زندگی کنم . مثل یه عادت می مونه برام ، مثل نفس کشیدن ، غذا خوردن یا هر چیزی‌که ادم بالاخره بهش عادت می کنه ، ولی چیزی‌ که هست اینه که سعی می کنم لااقل نخوام به کسی که در‌حقش کار بدی کردم نزدیک بشم ، اسمشو بزار یه نوع فراموشی اجباری . ولی بعضیام هستن خیلی عوضی‌تر از چیزین که در مخیله ی من بگنجه ! نمی‌تونم بیشتر توضیح بدم پس ولش کن .من توی زندگیم همه کار کردم و‌تنها چیزی که انجام ندادم کشتن آدماست ، ولی اینو مطمئنم که اون کارم قراره بکنم و حتی شاید باورت نشه که یه لیست بلند بالا از کسایی که باید ترتیبشونو بدم دارم . امید پنجره ۱۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snap-shot بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 7:50

نوشتن امشب برام خیلی راحته ، می‌دونی چرا ؟ چون هیچی برام مهم نیست ! دلم می‌خواد به گوشه واستم یه استکان مشروب بگیرم دستم ، آتیش بزنم‌ به هر چی‌ بود و هست و نیست و یه گوشه واستم مشروبم رو بخورم و نگاه کنم به سوختن هر چی که برای ساختنش زحمت کشیده بودم ، می آی می خونی و می ری ، بدون اینکه بفهمی اونی که این کلمات رو فقط برای تو پشت سر هم قطار می کنه هیچ آرزویی جز بغل گرفتنت نداره . یه سوال ، چرا صدامو نمی شنوی ؟ چرا دلت رو‌ به دریا نمی زنی ؟ ارزش نداره ؟ بخدا داره ! چشماتو باز کن ببین منو ، فقط کافیه چشماتو باز کنی ، من پشت پلکات گیر افتادم ، مثل یه زندونه اینجا برام‌ ، چرا منو از زندونه پشت پلکات رها نمی کنی ؟ چرا نمی بینی منو ؟ من کثیف ، من بی شرف ، من نفهم ، من هر چی‌ برچسب بد که توی دنیا هست پنجره ۱۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snap-shot بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 7:50

دارم بالا‌ می آرم از بی تویی ، می شه بیای ؟ نیاز دارم بهت  سلام . می‌دونی‌ هر باری که می آم اینجا دنبالت می گردم و هر نیافتنی که تجربه می کنم یه تار موی سفید اضافه می شه به موهای سرم . این تار موهای سفید واسه خیلیا درد اور و ترسناکه ولی برای من مثل یه بازیه که با هر سفید شدنه یه تارش به انتهای این بازی نا خوشآیند نزدیک می شم . این زندگی چیه ؟برای من این زندگی یعنی همین که ببینم تو کنارم نیستی و اینقدر‌خودتو زدی به نفهمیدن که فکر می کنی جز تو روی صحبتم با یکی‌دیگه اس . فکر می کنی امکان نداره ، نمی شه و‌شاید حتی نمی‌خوای !‌دارم می‌نویسم برای تو که حتی نتونستم بگم بیا بشین برات حرف بزنم ، بزار حالیت کنم که تویی که باعث این زندگی و این نفس کشیدنی ! تو‌ طلوع سحری و‌ امروز که نبودی , همه ی بقیه آد پنجره ۱۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snap-shot بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 7:50

تصور‌ کن شروع می کنی به دویدن ، می دویی ، اول آروم و رفته رفته تند و تند تر ، ورقه های یک کتاب داستان را تجسم کن ، با هر ورقی که می زنی یه تصویر ظاهر می شه که با تصویر صفحه قبل پیوسته است ولی همه ی ما اینو می‌دونیم که شاید صفحه ی بعدی کتاب زمین تا آسمون با اون چیزی که حدس می‌زدیم فرق داشته باشه . حالا به این فکر کنین که تمام چیزی که چشم شما می بینه صرفا یه تصویر از ورق دیگه کتاب زندگیتونه . حالا مسئله می دونین چیه ؟ دقیقا مثل همون کتاب امکانش هست که در ورق بعدی یا در تصویر دیگه ای که چشم ما میبینه اون چیزی نباشه که انتظارشو داشتیم . در واقع ورق بعدی کتاب تا ما ورق نزنیم هنوز معلوم نیست که داستانش چیه ، در‌ نتیجه هنوز زاده نشده ! میفهمین چی می گم ؟ لطفا ! خدارو چه دیدی ؟ شاید در یکی از این تص پنجره ۱۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snap-shot بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 7:50

سلام ، صبحت بخیر !

امروز روز بارونه ، روز‌ فهمیدن نداشتنت . امروز روز مرثیه اس برای دل سادم . امروز می شه فهمید که نبودنت یعنی چی ...

می شه برگردی ؟ می شه بیای پیشم ؟ من دلم تنگته . 

من بی تو امروز تلف می شم . مطمئنم . نزار بمیرم .

پنجره ۱۵۲...
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : snap-shot بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 7:50

چه فرق می‌کند زمین

گِرد باشد یا مسطح

وقتی

تو هیچ‌کجای آن نیستی؟!

پنجره ۱۵۲...
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : پنجره, نویسنده : snap-shot بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 19:26

تورا با هر كامي كه از سيگار ميگيرم

فراموش خواهم كرد

و تو ميشوي بهانه ام

براي روشن كردن سيگارهاي بعدي...
+ نوشته شده در جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:55 توسط میثم |
پنجره ۱۵۲...
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : پنجره, نویسنده : snap-shot بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 19:26

من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی

تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی ...

پنجره ۱۵۲...
ما را در سایت پنجره ۱۵۲ دنبال می کنید

برچسب : پنجره, نویسنده : snap-shot بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 19:26